من کار خودم را میکردم و تلویزیون هم کار خودش را! رگباری تبلیغات پخش می کرد، پشت سر هم. من هم بی توجه به تلویزیون مشغول تورق روزنامه بودم تا اینکه موزیک پایانی پیامهای بازرگانی نواخته شد و دل ما را شاد نمود! بعد از آن انیمیشن شرکت گاز پخش شد. هر وقت این انیمیشن نمایش داده می شود خیلی ناراحت می شوم و این ناراحتی هم علت دارد. کاملا معلوم است که این برنامه رنگ کارشناسی فرهنگی یا مذهبی را هم به خود ندیده است.
در این انیمیشن با 3 گونه از مردم جامعه روبرو هستیم:
1. آقای مهندس و همسرش که شهرنشین هستند و نماد افراد با شعور و متمدن جامعه محسوب می شوند.
2. آقای موسوی و همسر و پدر و فرزندش که سمبل خانواده های کوچ کرده از روستا را تشکیل می دهند و فهم و شعورشان بخاطر همان ذات دهاتیشان آن چنان بالا نیست ولی شهر نشینی رگه هایی هر چند کمرنگ از تمدن را در آنها ظاهر ساخته.
3. برادر آقای موسوی(آقا یحیی) و همسر و فرزندانش که از قدیم روستانشین بوده اند، نماینده قشر جاهل و با درک و فهمی بسیار پایین هستند
این انیمیشن تقریبا از همه کانالهی تلویزیون پخش می شود و الحمدلله این روزها هم که مردم روستایی حتی اگر آب ندارند حداقل 3 کانال تلویزیونی را دارند! و مطمئنا مردم روستاهای مختلف این انیمیشن را دیده اند و با مرور و یادآوری برنامه های متعدد سیما که در آنها مانند این انیمیشن، روستاییان را به سخره می گیرند، کم کم این باور در آنها ایجاد می شود که روستانشینها افرادی عقب افتاده و نادانی هستند که شعور و مدنیت را بایستی از شهری ها یاد بگیرند در حالیکه در عالم واقع بسیاری از ساکنان شهرها گرفتار انواع و اقسام بیماری های روانی هستند؛ بطوریکه اگر کمی دقیقتر به مردم شهرها نگاه کنیم به آمارهایی باور نکردنی از تعداد مجانین یا افراد دچار اختلالات روانی در شهرها می رسیم و در مقابل اکثر مردم روستا بخاطر دینداری و نیز آرامش حاکم بر روستا بخاطر دور بودن از شهرها و سطح توقعات پایین زندگی آرام و بی دغدغه ای را سپری می کنند و اگر این "دروغ بزرگ" را که مردم روستا عقب مانده اند و شهری ها متمدن را رسانه ملی و دیگر تریبونها اینقدر ترویج نکند این آرامش مستدام خواهد بود.
نمونه این برنامه های تحقیر آمیز از رسانه ملی زیاد پخش شده و بیشتر این برنامه ها در قالب سریالهای طنز به تصویر کشیده شده اند. طنزهایی مثل "پاورچین"، "شبهای برره"، "باغ مظفر" که ساخته های تنها یک کارگردان است و اتفاقا مخاطبان بسیار زیادی را هم به خود جلب کرد را از یاد نبرده ایم که در همه آنها شخصیتهایی چون "داوونه"، "شیرفرهاد" و "قل مراد" تصویر یک فرد روستایی را بسیار مخدوش می
ساختند.
نتیجه این سبک برنامه سازیها آن است که بشدت در اذهان ساکنان روستا احساس تحقیر و نیز انزجار از خود و روستا و فعالیتهای منحصر به روستا مانند کشاورزی و دامداری، بارور می گردد و فرد روستانشین برای پاک کردن این احساس و نیز یافتن هویت جدید روی به مهاجرت به شهرها می آورند و در نتیجه هر روز و هر روز از تعداد گندم کارها و سبزی کارها و شالی کارها کم می شود و به تعداد سیگار فروشها و دستفروشها و مسافر کشها افزوده می شود. سخن به گزافه نگفته ایم اگر بگوییم تاثیر این عوامل در مهاجرت روستاییان به سمت شهرها بمراتب بیشتر از فقر اقتصادی است. بی پولی را با راههای مختلفی-اعم از حلال و حرام- می توان جبران کرد اما بی هویتی را خیر. منبع: خاکریزیسم